زرافه نامه



در آیینه خودم را نگاه کردم و خنده‌ام گرفت. سرم را با ماشین نمره ۴ زدم. کچل شدم. یک کچل واقعی. مثل سیب زمینی!
می‌گویند از هرچه می‌ترسی برو داخلش. با سر. به استقبالش برو تا بفهمی ترست الکی بوده و قوی تر از این حرفهایی.

ساعت هفت صبح امروز رسما سرباز می‌شوم. از چند ماه پیش بیخیال دکتری شدم و یک جور هایی تصمیم» گرفتم سرباز شوم. این تصمیم گرفتن» به خودی خود برایم ارزشمند است. چه این که زندگی ما را همین تصمیمات و چگونگی گرفتن‌شان می‌سازد.
لحظات جالبی‌ست. آن چیزی که سال‌ها از آن بدم می‌آمد و از وقوعش می‌ترسیدم تا چند ساعت دیگر شروع می‌شود و این آغاز دوره‌ای جدید برای من خواهد بود.
دوره‌ای که به نظرم پتانسیل این را دارد که تبدیل به نقطه عطفی در زندگی ام شود.

با خانمم تصمیم گرفته‌ایم تا جایی که امکانش هست از این فروشگاه‌های بزرگ خرید نکنیم. رفاه، کوروش، جانبو، هایپراستار و. . من شخصا با سوپری‌های محلی بیش‌تر ارتباط برقرار می‌کنم. احساس نزدیکی بیش‌تری به آن‌ها دارم. حتی در این زمانه بد اقتصادی احساس می‌کنم وقتی از همین سوپری‌های کوچک خریدم را انجام می‌دهم کار درستی انجام داده‌ام. سوپری‌های محله بیش‌تر شبیه به خودمان هستند. مثل آن میلیاردرهایی نیستند که جشنواره‌های دهان پر کن بزنند، درصدهای تخفیف‌شان را در چشم‌مان فرو کنند و هر شب ماشین بدهند؛ نه. آن‌ها شبیه خودمان هستند. شبیه اکثر مردم کوچه و بازار.

من خودم دو سال تجربه کار آزاد دارم. این را با گوشت و پوست خودم احساس کرده‌ام که وقتی چرخ مغازه‌ات بچرخد، چرخ زندگی‌ات می‌چرخد، چرخ اخلاقت می‌چرخد و خیلی از چرخ‌های دیگرت. اعتقاد دارم وقتی از سوپری سر کوچه‌مان خرید می‌کنیم، درست است که شاید آن درصد تخفیفی که مثلا رفاه می‌دهد وجود نداشته باشد اما خیلی چیزهای دیگر هست. شادی هست، آرامش هست، س هست و رفاقت. این چیزها اصلا در صفوف طولانی فروشگاه رفاه نزدیک خانه ما حس نمی‌شود. برعکس، آن‌جا فقط دنیا هست و دنیا و دنیا. هم تخفیف می‌گیرند و هم جایزه. خیلی‌ها را دیده‌ام که بدون نیاز و صرفا از روی هوس اجناس را داخل چرخ خریدشان می‌ریزند و حواس‌شان هم هست که مبلغ خرید به حد نصابی برسد که شب بتوانند در تلویزیون نظاره‌گر شانس یک چند میلیونیم خودشان برای برنده شدن ماشین باشند!

چند وقتی است خریدم از فروشگاه‌های بزرگ را قطع کرده‌ام و نه تنها از بابت تخفیف نگرفتن ناراحت نیستم بلکه بسیار هم آرامم. به اندازه نیازم خرید می‌کنم و اطمینان دارم چند برابر پولی که به فروشنده مغازه ۱۵ متری ته کوچه‌مان می‌دهم به من بر می‌گردد.

https://cdn.isna.ir/d/2017/06/12/3/57503310.jpg?ts=1498045331768


حتما اسم اسماعیل بخشی را این روزها شنیده‌اید. کارگری که در اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه بازداشت شد. این جناب وقتی از زندان در می‌آید در اینستاگرامش از شکنجه‌اش در زندان می‌گوید و این‌که نمی‌دانم کجاهایش درد می‌کند و کبود شده است. نامه‌ی سرگشاده‌ای هم مثلا به وزیر اطلاعات می‌نویسد و از وضع بدش شکایت می‌کند. غرض گفتن این مطالب نبود که با یک سرچ ساده به دست می‌آیند. غرض چیز دیگری است.

کافی است اسم اسماعیل بخشی» را در گوگل بزنید و سایت‌هایی که در صفحه اول می‌آیند را ملاحظه کنید. از رادیو فردا گرفته تا رادیو زمانه و بی‌بی‌سی و حتی صدای آمریکا. ویکی‌پدیا هم به مانند همیشه خودنمایی می‌کند که تجربه نشان داده نویسندگانش در مسائلی از این قبیل تفاوت نظری با امثال صدای آمریکا ندارند. این وسط فقط یک سایت آپارات هست که بدون فیلتر باز می‌شود!

از همین یک صفحه می‌توان فهمید که چه‌قدر از لحاظ رسانه‌ای عقبیم و حالاحالاها باید بدویم. در مساله‌ای به این مهمی که پای آبروی اسلام و انقلاب در میان است رسانه‌های فشلی داریم که نمی‌توانند مطالبشان را داغ کنند. داغ کنند تا منابع دست اول افراد کم‌اطلاع، رسانه‌های بعضا معاند و منافق نباشد.

پس از ۴۰ سال از انقلاب اسلامی، در کنار پیشرفت‌های عظیمی که داشته‌ایم در زمینه رسانه درجا زده‌ایم و واقعا فشلیم!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-

پ.ن: نمی‌گویم هرچه رسانه‌های خارجی می‌گویند دروغ است. اما یک چیز مثل روز روشن است و آن هم اینکه سیستم اطلاعاتی ما هم اینقدر بچه نیست که بخواهد به خاطر یک همچین مساله ساده‌ای آتو دست این و آن بدهد. فهمیدن بعضی چیزها فقط کمی عقل نیاز دارد!



خدا را شکر امسال قسمت شد و در پیاده‌روی اربعین شرکت کردیم.

دو زوج بودیم. من و بانو به همراه دوستش و همسرش. من با آن‌هایی که می‌گویند پیاده‌روی اربعین جای خانم‌ها نیست مخالفم. مسلما همراهی با یک خانم در طول مسیر سختی‌های خاص خودش را دارد اما نمی‌شود گفت این سختی‌ها بد است یا نباید باشد. اتفاقا خوب است. بعضی چیزها را برای انسان ملموس‌تر می‌کند. به هرحال خانم‌ها تاب و توان کم‌تری از لحاظ جسمی دارند و این طبیعی است.

وقتی کم‌کم پاها شروع کند به تاول زدن، درد پا باعث شود خانم‌ها لنگ لنگان راه بروند و در عین حال در آن گرما مراقب حجاب‌شان هم باشند، همه‌ی این‌ها باعث می‌شود که برخی چیزها برای ماهایی که با همسرانمان آمده بودیم ملموس‌تر شود.

یکی از بچه‌ها بود وقتی در مورد اینکه ما الان داریم در قدمگاه اهل بیت امام حسین علیه‌السلام قدم می‌گذاریم حرف می‌زدیم می‌گفت روضه‌ی مصور نخوان! بی‌خبر از اینکه هر قدمی که ما در کنار همسرانمان بر می‌داشتیم خودش یک روضه‌ی مصور بود.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها